♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥
آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!
وقتی که زندگی بهت تنگ میشه
آسمونش حکایت سقف خونت میشه
و فضاش حکایت دیوارهای خونت
اون وقته که به وجودت فشار میاره و زجرت میده
اونقدر فشار میاره که شیره ی جونت
از استوخون های بدنت میزنه بیرون
میشه حکایت همون قبرت و فشار قبرت
اون وقت چه فرقی داره زنده بودن و نبودن
الان اون زمانه که تموم خاطره هات
میان مثل نکیر و منکر جلو چشات
زندگیت تلخ میشه
بودنت میشه نبودنت زنده ت میشه مرده و...
دیوار ها داره روسرت خراب میشه
دیگه هیچی نمی مونه این حکایت زندگیه الان و گذشته ی منه
هیچ کس ازم خبری نمی گیره
و برام حتی در حد یه فاتحه فاتحه هم نمیده
زورکی زندگی میکنم
یا همون قاچاقی دنیا برام شده مثل یه تلویزیونه بزرگ
صفحه تخت که دیگه دست همه ی بازیگراش برام رو شده
_ __نســـــــــیم__ _
قالب : بلاگفا |